صبرا

درباره بلاگ
دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۷/۱۱
    zzz
پربیننده ترین مطالب
  • ۰۱/۰۷/۱۱
    zzz
محبوب ترین مطالب
  • ۰۱/۰۷/۱۱
    zzz
مطالب پربحث‌تر
  • ۰۱/۰۷/۱۱
    zzz
آخرین نظرات
نویسندگان
۲۳ دی ۹۹ ، ۱۵:۰۴

درددل

ما ادما برای کارایی که می‌کنیم یا نمی کنیم ، خطاهایی که می کنیم یا نمیکنیم ، گناهانی که می‌کنیم یا نمی کنیم باید مجازات یا تشویق بشیم . قانونش اینه .، اگه قرار باشه که کارای ما بدون داشتن عواقب باشه که خیلی بده ، سنگ روی سنگ بند نمیشه . 

من به این قانون احترام میذارم و برای تمام گناهان کرده و نکرده مجازات رو میپذیرم . تا حالا هم کم تاوان ندادم کم اذیت نشدم کم مجازات نشدم ، و اینطور که بوش میاد تموم نمیشه هیچوقت و تا همیشه ادامه داره . اما میشناسم آدمایی رو که آگاهانه خطا و گناه میکنن ، بدون کوچکترین ترسی از عواقبش . و جالب اینجاست که هیچوقت هم مجازات نمیشن ... همیشه برام سواله که چرا ما برای کوچکترین خطاهامون سنگین ترین تاوان و میدیم ، اما هستن کسایی که هیچ تاوانی نمیدن .. این خیلی بده چون کم کم این توهم بهشون دست میده که همیشه حق با اونهاست یا اینکه بنده ی مقرب خدا هستن و اجازه دارن هر بلایی سر ادما بیارن .. این ادما کم کم به موجودات خطرناکی تبدیل میشن با خیال آسوده هر بلایی رو سر دیگران میارن بدون ذره ای ترس ! 

یکی اومد سه سال زیرپام نشست و گفت طلاق بگیر .. زندگیتو ول کن .. با شوهرت دشمنی کن .. اذیتش کن .. نمک بخور و نمکدون بشکون .. سه سال از زندگی و شرایطم ایراد گرفت و زندکیه زن‌های دیگه رو به رخم کشید . انقدر کفت و گفت که زندکی و شوهرم رو از چشمم انداخت .. سه سال کم نیست ، الکی نیست یه سال زیرگوش یه زن از شوهرش و زندگیش بد بگی .. این خیلی گناه بزرگیه .. مگه جبران میشه ؟ مگه ممکنه ؟ 

بعد از سه سال که کار زندگیم یکسره شد کلا خودشو کشید کنار گفت تقصیر من نبود به من ربطی نداره .. تو خودت مشکل داشتی ! 

یهو به خودم اومدم دیدم زندکیم به فنا رفت .. شوهرم رفت .. من موندم و یه آدم گرگ صفت که فقط دنبال سواستفاده از منه .. من موندم و یک دنیا پشیمونی وقتی دیدم تمام حرفا و وعده هایی که برای بعد از طلاق داده بود الکی بود . اون دنیای بیرون رو برام خیلی زیبا جلوه داده بود و همیشه از اینکه اجازه نداشتم تو اجتماع برم و آزاد باشم ناراحت بود ! اون آزادی و نبودن شوهرم رو برام خیلی زیبا جلوه داده بود ... حرفای زیادی زده بود وعده های فراوانی داده بود که بعد از جدایی دیدم هیچکدوم حقیقت نداشت .. زندگی و خوشبختی همونی بود که داشتم و شوهرم برام فراهم کرده بود .. من گول خورده بودم ... افتاده بودم تو چاه عذاب و بدبختی .. فریب خورده بودم اون بیرون هیچ خبری نبود جز بدبختی و فلاکت ! 

خواستم برگردم .. پشیمون و نادم خواستم برگردم اما دیر شده بود . شوهرم بازیچه ی دست من نبود که سه سال پا به زمین بکوبم و بگم نمی خوامت و بعد از سه سال حالا برگردم بگم پشیمون شدم میخوامت ... 

یه چیزایی دیگه درست نمیشه .. یه چیزایی برای همیشه از دست میره .. یه چیزایی و دیکه نمیشه درستش کرد مثل روز اولش .. یه چیزایی از دست میره و فقط حسرتش به دل می مونه .. 

حالا من موندم و بلاتکلیفی .. من موندم و یک دنیا بدبختی .. من موندم و در به دری و اوارگی .. من موندم و یک دنیا سرزنش و تهمت و ... من موندم و پشیمونی و تنهایی ابدی .... 

بعد از شوهرم دیگه نه زندکی میخوام نه خوشبختی .. نه میخوام از تنهایی نجات پیدا کنم ... من باید سختی بکشم و اذیت بشم .. من باید نابود بشم .. لعنت به من که یه روزی حتی ۲۰ سال دیگه به خوشبختی برسم .. من هیچوقته هیچوقت نباید روی خوشبختی و آرامش رو ببینم .. من همیشه باید بدبختی بکشم ... وقتی شوهرم و ندارم خوشبختی و هم نمیخوام .. نمیخوام ...

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۹۹/۱۰/۲۳
صبرا * زهـــرا *

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی